!!! من و تو

داستان کوتاه داستان زیبا

 

پسر کوچکی ، روزی هنگام راه رفتن در خیابان ، سکه ای یک سنتی پیدا کرد ...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 28 دی 1389برچسب:,ساعت13:28توسط U and I | |

داستان معلم

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در 23 دی 1389برچسب:,ساعت14:28توسط U and I | |

راز شقایق زیباترین شعر عاشقانه

 

شقایق گفت با خنده نه تبدارم، نه بیمارم
گر سرخم، چنان آتش حدیث دیگری دارم


گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق....


ادامه مطلب

+نوشته شده در 14 دی 1389برچسب:,ساعت22:4توسط U and I | |

نه مرادم نه مریدم ،


نه پیامم نه کلامم،

نه سلامم نه علیکم،

نه سپیدم نه سیاهم.

نه چنانم که تو گویی،

نه چنینم که تو خوانی ونه آن گونه که گفتند و شنیدی.

نه سمائم،

نه زمینم،

نه به زنجیر کسی بسته و نه برده‌ی دینم

نه سرابم،

نه برای دل تنهایی تو....


ادامه مطلب

+نوشته شده در 13 دی 1389برچسب:,ساعت14:7توسط U and I | |

سلام عزیز مهربون، اجازه هست بشم فدات؟
اجازه هست تو شعر من، اثر بذاره خنده هات؟


شب که می شه یواش یواش، با چشمک ستاره هاش

اجازه هست از آسمون، ستاره کش برم برات؟

اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟
تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم




ادامه مطلب

+نوشته شده در 10 دی 1389برچسب:,ساعت1:38توسط U and I | |